Dedicated to the removal of the Islamic Regime in Iran ---- I prefer to Die on my feet than Live on my knees من مرگ ایستاده روی پای خود را بر زندگی خم شده روی زانو ترجیح میدهم
Thursday, June 21, 2007
FARSI OF WHY چرا ایرانیان زندگی و اندام های خویش را در معرض خطر نمی گذارند؟ IRANIANS ARE NOT RISKING LIFE AND LIMB
I am posting the Farsi translation of the article posted in English farther down this page.
چرا ایرانیان زندگی و اندام های خویش را در معرض خطر نمی گذارند؟
شاه فقید، رسم اسلامی را در ایران رعایت کرد و حکم اعدام یک آیت الله را توسط عفو او لغو کرد.
در واقع این آخوندی بود در سطح متوسط که بصورت مصنوعی به او درجه آیت اللهی داده بودند، تنها به این دلیل که از حکم اعدام او جلو گیری شود.
این عفو شاهانه، بعدأ معلوم شد بزرگترین اشتباه شاه بوده است. این آیت الله که خمینی بود ، بیش از یک و نیم دهه بعد توسط جیمی کارتر از تبعید بازگشت، تا ماشه انقلابی آدمخوار را بنام اسلام من در آوردی خود بکشد.
چیزی که تحریک جهادیون سلفی ، وهابی و شیعه های حجتیه، آنرا مبدل به جنگهای صلیبی بر ضد مسحیت و یهودیت و تمام غرب بطور کلی کرد.
آیت الله بروجردی فرزند ذکور آیت الله اعظم زمان شاه ، بروجردی، ( بهمراه 80 نفر از پیروانش) در اکتبر گذشته دستگیر شد، او را بیرحمانه مورد شکنجه قرار دادند و اکنون هم با اعدام روبرو است، آنهم برای اتهامی، که به اتهام زنندگان او وارد است، نه بر او.
روش اعدام او همان است که وارثین حکومت آخوندی ، پا فشاری میکردند که اعدام یک آیت الله بدان جهت بر خلاف رسم اسلامی در ایران است . این کار انسان را بیاد ضرب المثل معروف می اندازد – آنطور که میگویم عمل کن، نه آنطور که عمل میکنم.
ترس از زنان ، آنگونه که توسط - آنتی ملا- حمایت شد و در یک رسانه صوتی ایرانی پخش شد. موجب شد که صد و پنجاه هزار نفر زن در عرض سه روز دستگیر شوند و از فعالیتهای بعدی آنان جلوگیری کنند.
توانائی رژیم برای اینکه بتواند چنین تعداد زیادی از مردم را دستگیر کند آنهم در زمانی اندک میتواند نشان دهنده آمادگی توحش رژیم باشد.
این ماجرا توسط دستگیری ده هزار معلم که بیشترین رقم آنان زنان بودند تعقیب شد . این معلمین تنها خواستار حقوق بیشتر بودند نه مخالفت سیاسی.
با سهل ترین آمار گیری رقم نا راضیان از رژیم حدود هشتاد و پنج در صد جمعیت است . و شاید امروز این تعداد به بیش از نود در صد رسیده باشد. مخالفت علنی توسط گروههای مردم، که همراه با خشونت بیرحمانه فوری مزدورانی شد که بیشتر عرب بوده ، و فقط بهمین منظور استخدام شده و به ایران آورده شده اند – موجب توقف فعالیت های ضد رژیم شده است.
علاوه بر ترس که عمیقأ بر ایرانیان غلبه کرده ، ایرانیان که شصت و پنج در صد آنان زیر سن، سی الی سی و پنج سال هستند نمی دانند باید برای چه بجنگند ؟ از چه کسی باید پیروی کنند وقتی که حتی یک آیت الله را دستگیر کرده اند و بزودی اعدام خواهند کرد.
هنگامی که فتنه خمینی بر ایران غلبه کرد این جماعت، یا بسیار کوچک و زیر ده سال بوده اند، یا اصلأ بدنیا نیامده بودند . اینها هیچ اطلاعی از زندگی غیر از زیر سلطه آخوند ندارند . مسلمأ سخنان شایعه وار و زمزمه مانندی میشنیدند که پدران و مادران پیرو فرسوده آنها و یا فامیل هائی که در زمان شاه زیسته اند بودند ازروزگار خوش گذشته میگفتند، که باور کردنش مشگل بود، زیرا از طرف دیگر در مدارس و مساجد و مراکز دولتی و رسانه های گروهی به درازای عمر خود، اطلاعات غلط از گذشته به آنها تلقین شده بود .
اکنون بجز جوانان بی تجربه ، دیگر رهبرانی از زمان قبل از انقلاب یافت نمی شوند که زیر سن 65 الی 70 سال باشند که از طرز اداره یک مملکت اندکی اطلاع داشته باشند یا اصلآ قدرت و توانائی یا آرزوی رهبری و سرنگون سازی این رژیم را داشته باشد.
لذا برای چه کسی باید قیام کنند؟ چه چیزی را باید جانشین آنچه هست کرد؟ شکنجه را تحمل کنند فقط برای کسب آزادی فوری دیدن فیلمهای غربی و شنیدن موزیک، یا پوششی با محدودیت کمتر؟
به غربی که دائمأ با یک پا پیش می آید و با پای دیگر پس میرود ، نمیتوانند اعتماد کنند. با همه علاقه ای که به آرامش دارند و دیده اند که غرب آخوندها را برای پول (پروژه های نفت و ریل و انرژی هسته ای و تجاری ) تحمل میکند، باز آنها را نمی فروشند و نمی خواهند یک حکومت خشن و وحشت آور بر پایه نالایقی و فساد را جانشین آنکه سرنگون شده بسازند.
کوشش آمریکائیها که سگی برای شکار داشته باشند، بجائی رسیده، که کسانی چون عباس فخر آور و اکبر گنجی را که آخوندها آنان را از فیلتراعتماد غرب رد کرده اند، بپذیرند و به کسانی چون تریتا پارسی، که از ملاها طرفداری میکنند و سعی در گمراه کردن غرب دارند گوش بدهند.
البته این گروه باندازه کافی جوان هستند که بتوان برای آینده آنان را در نظر آورد، اما از نوع توده های شلوغکار خیابانی هستند نه از کسانی که توانائی رهبری یک مملکت را در آینده داشته باشند. یا حتی رلی مهم در تشکیلات اداره مملکت را بتوانند ایفا کنند.
هیچ یک از آنان علاقه ای به غرب و یا فلسفه آن ندارند و تنها مایلند موقتأ زندگی راحتی در خارج از ایران داشته باشند.
هوشیاری دستگاه های اطلاعاتی غرب برای شکاف دادن پوشش جعلی ساخت ملاها که افرادی را با داستانهای دروغی بسراغمان می فرستند مکررأ شکست خورده و غرب در رؤیای تغییر آنها بسود خود می باشد.
آنها را برای سگ شکاری آماده میسازد . اما از خود نمی پرسید برای چه برگردند؟
جهادیون و ایرانیان حجتیه و سایر گروه های تروریستی، در جنگ روابط عمومی برنده شده اند . جنگ برای نفوذ در مردم ، جنگ برای تهدید عامه در استفاده از آزادی غربی، جنگ جهت شکست وارد آوردن به کوشش آخوندها در توقف آزادی. آنها در همه این جنگها پیروز میشوند و همچنین قدرت را در غرب به نفغ خود تغییر میدهند، توسط آلوده کردن فرهنگ و سنت کشورهائی که آخوندها به آنان حکم میکنند گردن به قوانین و رسوم اسلامی بگذارند. و آن کشورها متآسفانه با اشتیاق خود را با آن قوانین تطبیق می دهند.
و بعد هم نتیجه غیر قابل تغییر آن ( از دیدگاه آنان ) یعنی ابقاء یک حکومت خلیفه ای برای اداره همه جهان.
ما چگونه میتوانیم از ایرانیان توقع داشته باشیم که طرف برنده را رها کنند و با باخت ما شریک شوند.
ممکن است این سگان شکاری با ما کنار بیایند برای یک " زندگی راحت تر " در غرب، همچنانکه ما را تحمیق کرده اند. اما چرا باید انتظار داشته باشیم از طرفی که آن را برنده می بینند روی برگردانند؟
بیاد داشته باشید، که این سگان شکاری همیشه پیرو قدرت وطرفدار برنده بوده اند نه "بازنده". ایده آزادی و عدالت به سبک غربی ، خواهد توانست خانواده های گروگان شده آنان را از بین ببرد و به قیمت جان و آزادی آنان تمام شود. لذا نتوانند در یک یا دو دهه آینده سهمی از ساختمان قدرت در ایران و یا اسلام خلیفه ای داشته باشند .
No comments:
Post a Comment